جالب انگیز
 
Design by : NazTarin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 71
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 43411
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 59
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


صدایاب
اين شعر واقعا فوق العاده است
 
در خیالات خودم,
در زیر بارانی که نیست…
می رسم با تو به خانه،
از خیابانی که نیست…
 
می نشینی روبرویم،
خستگی در میکنی…
چای می ریزم برایت،
توی فنجانی که نیست…
 
باز ميخندی و ميپرسي:
كه حالت بهتر است؟!
باز میخندم ، که خیلی،
گرچه ، میدانی که نیست…
 
شعر می خوانم برایت،
واژه ها گل می کنند!!!
یاس و مریم میگذارم،
توی گلدانی که نیست…
 
چشم میدوزم به چشمت،
مي شود آیا کمی،
دستهایم را بگیری،
بین دستانی که نیست..؟!
 
وقت رفتن می شود،
با بغض می گویم: نرو...
پشت پایت اشک می ریزم،
روی ایوانی که نیست…
 
می روی و خانه،
 لبریز از نبودت می شود…
باز تنها می شوم،
با یاد مهمانی که نیست...!
 
بعد تو
این کار هر روز من است!!!
باور این که نباشی،
کار آسانی که نیست...! 
 

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, توسط محمد میرزایی
"تقديم به پدرانى كه نيستن"
 
قلمم راست بايست....
واژه ها... گوش به فرمان قلم...
همگي نظم بگيريد...
مودب باشيد....
صاحب شعر عزيزيست بنام پدر ...
امشب از شعر پُرم ...کو قلم و دفتر من؟؟؟
آنقَدَر وسوسه دارم بنويسم که نگو...
تک و تنها و غريبم...
تو کجايي پدر...؟؟؟
آنقَدَر حسرت ديدار تو دارم که نگو...
بسکه دلتنگ تو ام ...از سرشب تا حالا...
آنقَدَر بوسه به تصوير تو دادم که نگو...
جانِ من حرف بزن....
امر بفرما پدرم....
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...
کوچه پس کوچه ي اين شهر پر از تنهاييست.... 
آنقَدَر بي تو در اين شهر غريبم که نگو...
پدر اي ياد تو آرامش من...
امشب از کوچه ي دلتنگيِ من ميگُذري؟؟؟
جانِ من زود بيا...
بغلم کن پدرم....
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو...
اي به قربان تو فرزند..بيا دلتنگم
آنقَدَر شعر براي تو بخوانم که نگو...
پدرم...
به خدا دلتنگم....
رو به رويم بِنِشيني.. کافيست...
همه دنيا به کنار...
تو که باشي پدر...
دست و دلبازترين شاعر اين منطقه ام...
آنقَدَر واژه به پاي تو بريزم که نگو...
نه شعار است ...نه حرف....
آنقَدر خاک کف پاي تو هستم که نگو..

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, توسط محمد میرزایی

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, توسط محمد میرزایی

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 3 آبان 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 دانشجويي که سال آخر دانشکده خود را مي‌گذراند به خاطر پروژه‌اي که انجام داده بود جايزه اول را گرفت.
او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستي مبني بر کنترل سخت يا حذف ماده شيميايي «دي هيدورژن مونوکسيد» توسط دولت را امضا کنند و براي اين درخواست خود، دلايل زير را عنوان کرده بود:
 
 
 
1-مقدار زياد آن باعث عرق کردن زياد و استفراغ مي‌شود.
 
2- عنصر اصلي باران اسيدي است.
 
3-وقتي به حالت گاز در مي‌آيد بسيار سوزاننده است.
 
4- استنشاق تصادفي آن باعث مرگ فرد مي‌شود.
 
5-باعث فرسايش اجسام مي‌شود.
 
6-حتي روي ترمز اتومبيل‌ها اثر منفي مي‌گذارد.
 
7-حتي در تومورهاي سرطاني يافت شده است.
 
از پنجاه نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر به طور کلي علاقه‌اي نشان ندادند و اما فقط يک نفر مي‌دانست که ماده شيميايي «دي هيدروژن مونوکسيد» در واقع همان آب است!
عنوان پروژه دانشجوي فوق
«ما چقدر زود باور هستيم» بود!!
یکبار دیگر دلایل را بخوانید می بینید همه خواص آب هستند


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 3 آبان 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 1. .لبخند جذابتان می‌کند...

 

همه ما به سمت افرادیکه لبخند می‌زنند کشیده می‌شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می‌کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.

2. لبخند حال و هوایتان را تغییر می‌دهد...

دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می‌زند.

3. لبخند مسری است...

لبخند زدن برایتان شادی می‌آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می‌کشید.

4. لبخند زدن استرس را از بین می‌برد...

وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می‌شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.

5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می‌کند...

به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می‌آورد...

وقتی لبخند می‌زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می‌آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.

7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می‌‌کند...

تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می‌توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.

8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می‌دهد...

عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می‌شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.

9. لبخند زدن باعث می‌شود موفق به نظر برسید...

به نظر می‌رسد که افرادیکه لبخند می‌زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می‌کنند.

10. لبخند زدن کمک می‌کند مثبت اندیش باشید...

لبخند بزنید.. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می‌فرستد که "زندگی خوب پیش می‌رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.

پس....همیشه لبخند بزنید.


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 22 شهريور 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 


زندگي آرام است، مثل آرامش يک خواب بلند.
زندگي شيرين است، مثل شيريني يک روز قشنگ.
زندگي رويايي است، مثل روياي ِيکي کودک ناز.
زندگي زيبايي است، مثل زيبايي يک غنچه ي باز.
زندگي تک تک اين ساعتهاست،

 زندگي چرخش اين عقربه هاست،

زندگي راز دل مادر من. زندگي پينه ي دست پدر است،

زندگي مثل زمان در گذر…


راحت نوشتيم بابا نان داد !
بي آنکه بدانيم بابا چه سخت ، براي نان همه جوانيش را داد …

 

نيم ساعت پيش ،
خدا را ديدم قوز کرده با پالتوي مشکي بلندش
سرفه کنان در حياط از کنار دو سرو سياه گذشت
و رو به ايواني که من ايستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهميدم
،
پدرم را با او اشتباهي گرفته ام !

 حسين پناهي

 

 

زندگي بار گراني ست
که بر پشت پريشاني تُست
کار آساني نيست
نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن
پدرم
کمرم از غم سنگين نگاهت خَم باد

مجتبي کاشاني

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 شهريور 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 گلایه ها عیبی ندارد ، کنا یه هاست که ویران می کند .

******************************************************************

همه موجودات زنده بعد از مرگشان فاسد می شوند و خیلی از آدم ها

قبل از مرگشان .

******************************************************************

برای خانه همسایه ات هم چراغ آرزو کن ، قطعا حوالی خانه تو هم

روشن تر خواهد شد .

******************************************************************

مرا ببخش اگر به تو پیله میکنم ، قدری طاقت بیاوری پروانه می شوم

و میروم .

******************************************************************

 

تنها که باشی گاهی آرزو می کنی یک نفر اسمت را صدا کند ،

حتی اشتباهی .

******************************************************************

 یادمان باشد که "اعتماد" المثنی ندارد ، پس لطفا گمش نکنیم .


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 شهری بود که همه اهالی آن دزد بودند...!

 

شهر دزدها

 

..............................


شب‌ها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمی‌داشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه ! حوالی سحر با دست پر به خانه برمی‌گشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود !!!

در ادامه وطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 14 تير 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن 

یکی بود یکی نبود

 این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهانمان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ،  دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .

از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .

و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .

هنر نبودن دیگری !


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 آدمای موفق هیچ فرقی با دیگران ندارن، جز اینکه مدل و طرز فکر کردن‌شون با دیگران فرق داره.

( در ادامه مطلب بخوانید )


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 : ماجراي جالب و خواندني شاه عباس و شيخ بهايي!!

(در ادامه مطلب بخوانید)


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 

روان شناسان شخصيتي براين عقيده اند که شماره تولد، شما را از آن چيزي که مي خواهيد باشيد دور نمي کند ، بلکه مانند رنگي است که نوع آن و زيبايي اش براي افراد مختلف متفاوت است . به مثال زير توجه کنيد :
برای مثال: من متولد 24 بهمن 1360 هستم . بهمن ماه یازدهم (11) سال است پس :
1360+11+24 = 1395 = 1+3+9+5 = 18 = 1+8 = 9
شماره تولد من 9 است و اکنون مي توانم آنچه راکه مربوط به اين شماره است با خود مطابقت دهم .

در ادامه مطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


چشم در راه کسی هستم
                        کوله بارش بر دوش
                                                   
آفتابش در دست
خنده بر لب, گل به دامن, پِيروز
                     کوله بارش سر شار از
عشق , اميد
                                                               
آفتابش نوروز.

 با سلامش, شادی
                           درکلامش,لبخند
                                        از نفس هايش
گل می بارد
                                                                      باقدم هايش
گل می کارد:
 
مهربان,زيبا,دوست,
           روح هستی با اوست.
                      قصه ساده ست , معما مشمار,
                                          چشم در راه
بهارم آری ,
                                                              چشم در راه
بهار ....


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

شیطان را دیدم :
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برميداشت…
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده اي؟ بني آدم نصف روز خود را بي تو گذرانده اند…
شيطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پيش از موعد!
گفتم:…
به راه عدل و انصاف بازگشته اي يا سنگ بندگي خدا به سينه مي زني؟
گفت: من ديگر آن شيطان تواناي سابق نيستم. ديدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهاني انجام ميدادم، روزانه به صدها دسيسه آشکارا انجام ميدهند. اينان را به شيطان چه نياز است؟


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

پنج پشیمانی بزرگ در پايان زندگی

*   پرستاری در يکی از بيمارستان های استراليا که ويژه نگهداری از بيماران در شرف مرگ بوده، بر اساس گفته های بيماران در آخرين لحظات عمر عمده ترين موارد پشيمانی و حسرت آنان را جمع آوری و دسته بندی کرده است.

در ادامه مطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

این شعر به صورت عمودی وافقی یک جور خوانده می‌شود




از چهره    افروخته     گل را    مشکن

افروخته   رخ مرو   تو دگر    به چمن

گل را   تو دگر   مکن خجل   اي مه من

مشکن    به چمن    اي مه من   قدر سخن


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

از نوشته های مرحوم قیصر امین پور

 

بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید و
بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت..

در ادامه مطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

اگر يک قورباغه تيزهوش وشاد را برداريد وداخل يک ظرف آب جوش بيندازيد قورباغه چه کار مي کند؟

در ادامه مطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 دی 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 22 دی 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....

تا نگاه می‌کنی :
وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود

آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی

 

ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود!


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 15 دی 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 9 دی 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 8 دی 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما تاریخ کشور خودت رو ندونی؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی ولی ، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت باشه؛


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ "تبلـــورت" مهمه ...!
اهل کجا بودنت مهم نیست ،
"اهــل و بـجـا" بودنت مهمه ...!
منطقه زندگیت مهم نیست ،
"منطــق زنـدگـیت" مهمه ...!
و گذشته ی زندگیت مهم نیست ؛
امــروزت مهمه که چه گــذشتـه ای واسه فــردات میسازی ...!


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 دی 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

زندگی خیلی بی رحمه…
دیروز نزدیک بود برم زیر یه ماشین مدل پایین

 

در ادامه مطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

یکی میگفت : باید از کنار مشکلات باسرعت عبور کنی و بگی : “میگ میگ”

اما نمیدونست مشکلات نشستن رومون میگن : “انگوری انگوری” !

در ادامه مطلب بخوانید.


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

وقتي در طول 24 ساعت شبانه روز مشغول فعاليت وخواب هستيم در بدن ماچه اتفاقاتي ميافتد؟...............

در ادامه مطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

اینگونه نگاه کنید

 

مرد را به عقلش نه به ثروتش

زن را به وفایش نه به به جمالش

دوست را به محبتش نه به کلامش

عاشق را به صبرش نه به ادعایش

مال را به برکتش نه به مقدارش

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

اتومبیل را به کارایئش نه به مد لش

غذا را به کیفییتش نه به کمیتش

درس را به استادش نه به سختیش

دانشمند را به علمش نه به مدرکش

مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش

نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش

شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش

دل را به پاکیش نه به صاحبش

جسم را به سلامتش نه به لاغریش


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتند تا ببینند چند ساعت دوام میارند،
حداکثر زمانی رو که تونستند دوام بیارند 17 دقیقه بود.
سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر 17 دقیقه می تونند زنده بمونند به همون استخر انداختند،
اما این بار قبل از 17 دقیقه نجاتشون دادند.
بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردند دوباره اونها رو به استخر انداختند.
حدس بزنید چقدر دوام آوردند؟
26 ساعت !
پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علت زنده بودن موش ها این بوده که
اونها امیدوار بودند تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستند این همه دوام بیارن.

============

امید قوه محرک زندگی است.

ساموئل اسمایلز


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 26 آبان 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

در متن زیر نتیجه ی آزمایشات ِایجاد محدودیت برای برخی موجودات زنده عنوان شده، بسیار جالب است

در ادامه مطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 25 آبان 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

در باب ازدواج امام حسين (ع)و شهرزاد دختر یزدگرد

در ادامه مطلب بخوانید


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت
۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱
در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.
در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ...
دو دقیقه به ساعت
۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون ‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات (
Life support system ) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ..!!



ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند

(در ادامه مطلب بخوانید)


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد.
یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند..................


ادامه مطلب رو بخونید مفید و جالبه


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 14 مهر 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 

 
خانمی با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من یک طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلداست که بگوید «من فاحشه هستم. میای با هم خوش بگذرونیم؟». این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطر انداخته. از شما کمک میخواهم. من را راهنمایی کنيد که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت: این واقعاً جای تاسف دارد که طوطی شما چنین عبارتی را بلداست... من یک جفت طوطی نر در کلیسا دارم . آنها خیلی خوب حرف میزنند و اغلب اوقات دعا میخوانند. به شما توصیه میکنم طوطی یتان را مدتی به من بسپارید. شاید در مجاورت طوطی های من طوطیتان به جای آن عبارت وحشتناک یاد بگیرد کمی دعا بخواند .
خانم که از این پیشنهاد خیلی خوشحال شده بود با کمال میل پذیرفت. فردای آن روز خانم با قفس طوطی خود به کلیسا رفت و به اطاق پشتی نزد کشیش رفت. کشیش در قفس طوطی  را باز کرد و خانم طوطی ماده را داخل قفس کشیش انداخت .
 طوطی  ماده گفت: من فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟
طوطی های نر نگاهی به همدیگر انداختند. سپس یکی به دیگری گفت: اون کتاب دعا رو بذار کنار. دعاهامون مستجاب شد !

ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 

درآمد: هيچگاه روي يک درآمد تکيه نکنيد، براي ايجاد منبع دوم درآمد سرمايه گذاري کنيد


خرج: اگر چيزهايي را بخريد که نياز نداريد، بزودي مجبور خواهيد شد چيزهايي را بفروشيد که به آنها نياز داريد


پس انداز: آنچه که بعد از خرج کردن مي ماند را پس انداز نکنيد، آنچه را که بعد از پس انداز کردن مي ماند خرج کنيد


ريسک: هرگز عمق يک رودخانه را با هر دو پا آزمايش نکنيد


سرمايه گذاري: همه تخم مرغ ها را در يک سبد قرار ندهيد


انتظارات: صداقت هديه بسيار ارزشمندي است، آن را از انسانهاي کم ارزش انتظار نداشته باشيد


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

 

ماهی مون هی می خواست یه چیزی بهم بگه . تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه .
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو .
اینقده بالا پایین پرید خسته شد وخوابیـــد . دیدم بهترین موقع است تا خوابه دوباره بندازمش تو آب.
الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده و خودشو زده به خواب
این داستان رفتار بعضی از آدم هایی است که کنارمونند. دوستشون داریم و دوستمون دارند

ولی ما رونمی فهمند و فقط تو دنیای خودشون دارند بهترین رفتار را با ما می کنند


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

سکه هاي پول هميشه صدا دارند

اما اسکناس ها بي صدا هستند

پس هنگامي که ارزش و مقام شما بالا ميرود

بيشتر آرام و بي صدا باشيد . . .

.

.

.
در ادامه مطلب بخوانید



ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, توسط محمد میرزایی

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد