شیطان را دیدم :
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برميداشت…
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده اي؟ بني آدم نصف روز خود را بي تو گذرانده اند…
شيطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پيش از موعد!
گفتم:…
به راه عدل و انصاف بازگشته اي يا سنگ بندگي خدا به سينه مي زني؟
گفت: من ديگر آن شيطان تواناي سابق نيستم. ديدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهاني انجام ميدادم، روزانه به صدها دسيسه آشکارا انجام ميدهند. اينان را به شيطان چه نياز است؟
نظرات شما عزیزان:

ادامه مطلب