شهری بود که همه اهالی آن دزد بودند...!
شهر دزدها
..............................
شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه ! حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود !!!
در ادامه وطلب بخوانید
ادامه مطلب